#عاشق_یک_پسر_بد_شدم_پارت_109


-کارت رو بگو، باید برم دیرمه.

نزدیک اومد و سرش رو نزدیک صورتم آورد

- از دست من ناراحتی؟

به طرف دیگه ای نگاه کردم.

-نه چرا باید ناراحت باشم؟

یهو دستاش رو دور شونه هام حلقه کرد و من توی بغل گرمش فرو رفتم. کمی که توی شوک بودم یهو به خودم اومدم و تقلا کردم که از بغلش بیرون بیام. اونم بدون هیچ حرفی ازم فاصله گرفت.

-این هم برای رفع ناراحتی.

با نگرانی و ناراحتی به اطراف نگاه کردم.

-چرا تو اصلا به فکر آبروی من نیستی؟

خندید و گفت: حالا این آبرو خانم کیه! خوشکله؟

پوفی کشیدم.


romangram.com | @romangram_com