#عاشق_یک_پسر_بد_شدم_پارت_107


-چی می گفتم؟ همچین با تأسف و جدی نگاهمون می کردند که اگه می گفتم دوستمه همون جا تحویل گشت ارشادمون می دادن.

لبخند زدم و چیزی نگفتم.

«خب از کلمه زنم هم بدم نمی اومد.»

سوشا نگاهم کرد و گفت: حس رستوران رفتنم پرید. نظرت چیه بریم ساندویج بخوریم؟

سری تکون دادم.

-عالیه.

لبخندی زد و توی سکوت رانندگی کرد. توی کل طول رانندگی، وقتی که ساندویج ها رو خرید و وقتی که باهم توی ماشین ساندویج ها رو می خوردیم سوشا ساکت بود و چیزی نمی گفت و من نمی دونستم چرا؟

کنار خونمون که نگه داشت. به سمتش برگشتم و کمی به صورت جذابش نگاه کردم.

-تو از دست من ناراحتی، چرا همه ا‌ش ساکت بودی؟

لبخند زد و نگاهم کرد.

-نه اصلا از تو ناراحت نیستم، فقط نمی دونستم چی بگم ولی تو هم ساکت بودی!


romangram.com | @romangram_com