#عاشق_یک_پسر_بد_شدم_پارت_104
چشم هام رو از درد محکم روی هم فشار دادم.
-پام... پیچ خورد.
دستم رو گرفت
-می تونی بلند شی ببرمت بیمارستان؟
نفس عمیقی کشیدم.
-نه چیزی نیست فقط پیچ خورده لازم به دکتر رفتن نیست.
خواستم بلند شم ولی نتونستم رو پام وایستم برای همین دوباره نشستم.
-نمی تونم روی پام وایستم! خیلی درد می کنه.
با کف دستم آروم روی مچ پام رو نوازش کردم. دردش خیلی زیاد بود. سوشا رو به روم ولی پشت به من نشست
-دستت رو بده کولت کنم.
با تعجب نگاهش کردم.
-چی؟ نه لازم نیست کمی بشینم خوب می شم.
romangram.com | @romangram_com