#عاشق_یک_پسر_بد_شدم_پارت_102

ساکت شدم و آروم آروم شروع کردم به خوردن آیس پکم. اون نمی تونه از کار ها و خوش گذرونی هاش دست بکشه. منم که از کارهاش بدم میاد و ناراحت می شم پس چرا هنوز کنارشم و دوسش دارم؟

صداش من رو به خودم آورد.

-بخور زود، بریم.

سرم رو به معنی باشه تکون دادم و تند تند آیس پکم رو خوردم.

از کافی شاپ بیرون اومدیم و توی پیاده رو کنار کافی شاپ آروم آروم به سمت ماشین حرکت کردیم. هوا تاریک شده بود و چراغ های رنگی سر در کافی شاپ و تیر برق های کناری پیاده رو کمی از هوا رو روشن کرده بود. همین طور به اطراف نگاه می کردم به ماشین و مردم در حال حرکت، به خنده ها و اخم های روی صورت زن ها و مردها،

-ولم کن دیگه. میزنمت ها؟

خندید.

-تو؟ تو می خوای من رو بزنی! زورت بهم نمی رسه بچه.

پام رو روی پاش فشار دادم. پاش رو از زیر پام بیرون کشید.

-وحشی.

با لبخند دندون نمایی نگاهش کردم.

-هنوز نظرت اینه که زورم بهت نمی رسه؟

romangram.com | @romangram_com