#_آسمان_دیشب_آسمان_امشب_پارت_79
ـ نصف قرمه سبزی برای خودمه، سوپ و ماکارونی هم هست، کدومش رو می خوری؟
صدایش از جایی دور، کمی خفه به گوشم رسید.
ـ تو کتابی نداری که ربطی به آسمون نداشته باشه؟
ـ یه دیکشنری.
بعد از مکث کوتاهی گفت:
ـ دیکشنری انگلیسی به فرانسه؟! تو فرانسه بلدی؟
ظرف سوپ، جوجه و قرمه سبزی را بیرون آوردم و قبل از بستن در یخچال، چیزی مانع شد. دستش را دیدم. در یخچال را کامل باز کرد و به داخلش خیره ماند.
با صدای شگفت زده ای گفت:
ـ شوخی می کنی؟!
من حرفی نزده بودم که در مورد شوخی یا جدی بودنش سوال می پرسید. ظرف سوپ و جوجه را با هم داخل ماکروویو قرار دادم.
گفت:
ـ این غذاها نمی تونه دستپخت خودت باشه.
در ظرف سالادها را باز کردم و گفتم:
ـ دلستر هست، اگه خواستی بردار.
ـ سارا میشه چیزی که می بینم رو توضیح بدی؟
نگاهش کردم. به من خیره شده بود.
دستم را تکان دادم و گفتم:
ـ این من هستم، سارا مجد، که الان دارم برات دست تکون میدم.
لبخند کمرنگی روی لبش نشست و اشاره ای به داخل یخچال کرد.
romangram.com | @romangram_com