#_آسمان_دیشب_آسمان_امشب_پارت_67
ـ قهر؟ من خیلی وقته که دیگه بچه نیستم. ظاهرا همه این موضوع رو خیلی سریع فراموش می کنن.
با مکث کوتاهی گفت:
ـ تو برای من هیچ وقت دختر بچه نبودی. تو یه زنی، زنی که برام از هر لحاظ جذابه.
زن؟!
ـ من نه اون دختر بچم، نه یه زنِ از هر لحاظ جذاب. من فقط می خوام بخوابم.
ـ من برم؟
شانه بالا انداختم و خوابم برد.
با صدای زنگ موبایل، با ناله چشم باز کردم. هنوز با فاصله لبه ی تخت نشسته بود. به ساعت دیجیتالی روی میز کوچک کنار تخت نگاهی انداختم. فقط سه دقیقه خوابیده بودم.
ـ فکر می کردم رفتی.
گوشی موبایل را برداشتم و نگاهی به شماره ی نا آشنا انداختم.
با چشمان بسته جواب دادم.
ـ بله؟
ـ سلام سارا.
صدای آشنایی داشت. چهار ثانیه طول کشید تا به خاطر آوردمش. آراد مهرگان.
ـ کجایی سارا؟ فکر می کردم امشب حتما میای این جا.
شماره ی مرا از چه کسی گرفته بود؟
ـ کی شماره ی من رو بهت داده؟
romangram.com | @romangram_com