#_آسمان_دیشب_آسمان_امشب_پارت_50
برس را از روی میز برداشت و گفت:
ـ می خوام موهات رو شونه کنم و ببینم چه بلایی سر این موهای نازنین آوردی.
خیلی نرم و آهسته، شروع کرد به برس کشیدن موهایم.
ـ واقعا افتضاح شده.
آن قدر که فکر می کردم، صاف و مرتب موهایم را کوتاه نکرده بودم.
گفت:
ـ بلند شو بریم تو حموم تا درستش کنم.
ـ خوبه.
با مکث طولانی گفت:
ـ واقعا پیشنهاد می کنم در مورد جوابت تجدید نظر کنی.
به موهای نامرتبم خیره شدم. سمت چپ حداقل سه سانتی متر کوتاه تر از سمت راست بود.
گفت:
ـ حامد رو واقعا نگران کردی. خوش گذشت؟ دریا چطور بود؟
متوجه بودم که چقدر با احتیاط کلمات را انتخاب کرده است.
گفتم:
ـ شب لب دریا شام خوردیم و همون جا خوابیدم. ایکس باکس هم بازی کردیم.
چشمانم را بستم. همچنان در سکوت به برس کشیدن موهایم ادامه داد. حس خوبی داشتم. از آخرین باری که کسی موهایم را شانه زده بود، حداقل هفده سال می گذشت.
ادامه دادم:
ـ سعی کرد بهم دست بزنه، من هم به گردنش زدم، احتمالا خیلی محکم. فقط گفت خانم کوچولو بهتره بری و یه چیزهایی رو یاد بگیری.
romangram.com | @romangram_com