#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_88
- ببخش خانومم ناراحتت کردم .
نورلانا با چشمایی که بشدت گرد شده بود بهم نگاه کرد .
از پهلوش نیشگون آرومی گرفتم و با ابرو هام به شهریار اشاره کردم تا گیج بازی درنیاره .
فوری متوجه منظورم شد و دستاشو دور گردنم حلقه کرد و از قصد ب*و*س*ه*ی محکمی به گردنم زد .
چشمام رو بستم تا باز اتفاق چند دقیقه پیش نیوفته . بقول نورلانا من که کاملا باهاش یکی شده بودم دیگه چه فرقی داره جسممو لمس کنه .
از خودم جداش کردم و دستمو نوازش وار روی کمرش حرکت دادم .
دستای شهریار مشت شده بودن ،نگاه پرحرصی به من انداخت و با طعنه به رها گفت :
- رها جان دیگه بهتره بریم انگار بد موقعی اومدیم ، مزاحم عشق بازیشون شدیم .
دستمو انداختم دور کمر نورلانا و به خودم نزدیک ترش کردم و گفتم :
- رها خانوم که قدمش روی چشم ماس ولی بنظرم جناب عالی بگی نگی مزاحم اوقات خوش من و عشقم شدی .
با عصبانیت از جاش بلند شد و بدون اینکه خداحافظی کنه رها رو کشون کشون باخودش برد .
پوزخندی روی لبم نشست ، چقدر دلنشین بود درآوردن حرص شهریار. خاک توسر این نورلانا که همچین پسره*ر*ز*ه ای عشق اولش بوده .
بعد از بسته شدن در سالن فوری از کنار نورلانا بلند شدم و بهش گفتم :
- اگه امروز به سازت رقصیدم فکر نکن نظرم راجبت عوض شده
تو هنوزم برام همون دختر بی حیا و بی قید وبند هستی ،همه ی اینکارا رو فقط بخاطر عشقم کردم ، وای بحالت نورلانا حتی از ده کیلومتریش بخوای ردبشی .
گوشه ی لبش بالا رفت و با نگاه غرور آمیزی بهم خیره شد .
این پوزخند نزنه پس کی بزنه ؟؟ آسا خاک بر سرت که حریف یه دختر نشدی .
بشدت اعصبام خورد بود خودمو انداختم توی اتاقم و وارد حمام شدم. بدون درآوردن لباسام زیر دوش آب سردوایستادم تا یکم آروم بشم .
romangram.com | @romangram_com