#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_74
وای که چقدر عالی بود .
میگم این نورلانا با این همه بی قیدو بندیش دست پختش به این خوشمزگیه ببین طعم غذاهای نازنین من دیگه چیه!!!
نورلانای نامرد بیشتر لازانیا رو خودش خورده بود ولی با این حال سیر شدم .
از پشت میز بلند شدم و ظرف لازانیا رو همونجوری انداختم توی سینک .
رفتم بالا توی اتاقم و جلوی میز توالت نشستم به خودم نگاه کردم چقدر شلخته شده بودم .
باید از این برنامه های چی چی گرام نصب کنم اگه نازنین ازم پرسید بلدم باشم بهم نخنده .
رفتم تو گوگل و چند تا برنامه ی مجازی دانلود کردم و توشون ثبت نام کردم . یکم برام سخت بود کار کردن باهاشون .
با اینکه گوشیم هوشمند بود ولی من تاحالا جز پیامک و تماس و دوربین گوشی از هیچ چیزش استفاده نکرده بودم .
چشمم خورد به برنامه ی دوربین گوشی ، باید برای پروفایلم یه چند تا عکس مینداختم .
بعد از انداختم عکسا خل بازیم گل کرد و انواع اقسام مدلارو به موهام دادم و از خودم فیلم گرفتم .
با برگشتن نازنین انگار کل حسای وجود منم فعال شده بودن حس هایی بجز غم و سرد بودن .
دلم خندیدن میخواست شادی میخواست خل بازی های پسرونه میخواست .
تازه شروع کردم به جوونی کردن ،یه عالمه برنامه دارم برای زندگی مشترکم با نازنین .
بعد یکم خل بازی درآوردن رفتم توی تلگرامم تا به نازنین بگم از این به بعد اینجا پیام بده بهم . توی مخاطبایی که شمارشون برام افتاده بود سرچ کردم ولی اکانت نازنین رو پیدا نکردم .
چقدر دختر چشم و گوش بسته ای هست حتی تلگرامم نداره . خدایا شکرت که یه دختر خیلی پاک نصیبم کردی .
یکم با گوشیم ور رفتم که تا بخودم اومدم دیدم شب شده .
چه زود زمان گزشت و من نفهمیدم ؟ !
یعنی تمام مدت سرم تو گوشی بود؟؟
romangram.com | @romangram_com