#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_71
نگاهشو ازم گرفتو به خوردنش ادامه داد .
رفتم از میون خرید هام ناگت مرغو برداشتم و سرخش کردم . بوش حسابی آشپزخونه رو برداشته بود .
از بوی ناگت ها آسا اومد پشت کانتر وایستاد و با لذت بو کشید ، فک میکرد به اونم میخوام بدم ولی کور خونده .
ناگتا رو گزاشتم توی بشقاب و دستمو محکم سپر بشقاب کردمو از کنار آسا دویدم رفتم توی اتاقمو زود درو قفل کردم .
آسا مشتی زد به درو گفت :
- نامرد لاقل یدونه از اون مرغا به منم بده گشنمه ...
+ تو برو همون سالاد الویتو سی و دوبار بجو سیر میشی ..
- از گلوت نره پایین الهی ..
اینو گفت و رفت . نمیدونم تا کی قراره باهم مثل خروس جنگی زندگی کنیم ولی حداقل این جنگ و دعوا ها دلموخوش میکنه که تنها نیستم لاقل یکی هست باهام بحث کنه .
غذامو خوردم و تکیه دادم به تاج تختم .میترسیدم دوباره تلگرام گوشیمو باز کنم ولی حس کنجکاویم به ترسم غلبه کرد و رفتم تو تلگرام .
بازم سیلی از پیامهای ناشناس برام اومده بود .
شهریار دوباره پیام داده بود صفحشو باز کردم که دیدم بر خلاف تهدیدای دیروزش نوشته بود :
- نورلانا برگرد دوباره باهم باشیم انقدر منو سگ نکن من که میدونم با اون بی شرف هیچ رابطه ای نداری و ازحرص من باهاش شدی ،پس لج نکن خانومم برگرد قول میدم خوشبختت کنم .
هه ،فکر میکرد من دوباره با هرزبازیاش کنار میام و برمیگردم پیشش ، اونم فقط منو بخاطر پولم میخواد .
درسته شهریار خودش پولدار بود ولی من از اون چند پله بالاتر بودم از لحاظ مالی .
براش نوشتم که :
+اولا ا اسم خودتو رو عشق من نزار دوما من واقعا آسا رو دوست دارم سوما بمیرمم دیگه با تو نمیشم تو یه عوضی پست فطرتی .
بعد ارسال پیام مسدود کردم شمارشو و گوشی رو گزاشتم روی عسلی .
romangram.com | @romangram_com