#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_70
- این چه وضعشه مگه خونه ی عمته اینجا رو مثل میدون جنگ کردی؟؟؟؟
مثل اینکه متوجه اومدن من نشده بود چون فوری برگشت و دستشو گزاشت رو قلبش نفس زنان گفت :
+ خبر مرگت بیاد نورلانا زهرترک شدم دختر تو یکم شعور نداری نمیگی من سکته میکنم؟ !
- برا من چرت و پرت نگو بدرک که سکته میکنی آشپزخونه ی منو به گند کشیدی پسره ی بی سروپا .
همینطور مات و مبهوت بهم خیره شد .انتظار همچین برخوردی رو از من نداشت ، نمیدونست من دیگه همون نورلانا نیستم که اشکمو دربیاره و تحقیرم کنه اینبار منم که آدما رو خورد میکنم .
تابه ی تو دستشو انداخت روی میزو گفت :
- بی سرو پا بودن از بی قید و بند بودن بعضیا خیلی بهتره .
+ مواظب حرف دهنت باش بار دیگه دهنتو بی جا باز کنی مجبورت میکنم کف آشپزخونه رو با دهنت تمیز کنی .
چیزی نگفت و فقط خیره نگاهم کرد .
خودمم میدونستم زیاده روی کردم ولی باید حدشو نشونش میدادم من نورلانا بودم دختر بزرگترین تاجر ایران نباید به هر کسی اجازه ی تحقیر کردنمو میدادم .
بی توجه بهش رفتم پشت پارتیشنو لباسامو عوض کردم . از توی مشمبای خریدا بسته ی سالاد الویه ی حاضری رو برداشتم و روی کاناپه ولو شدم .
یه قاشق از سالادو گزاشتم دهنم که یه قاشق از سالادو گزاشتم دهنم که ظرف سالادالویه از دستم کشیده شد بیرون .
نگاه کردم که دیدم آسا ظرفو گرفته دستش و داره با خیال راحت سالاد الویه منو میخوره .
- چرا همچین کردی ؟چرا غذای منو دزدیدی ؟؟
+ پس میخواستی چیکار کنم خودت که شام نپختی منم که خواستم بپزم اونجوری کولی بازی راه انداختی ،انتظارنداره که من گرسنه بخوابم؟؟
- کارد بخوره شیکمت،تو گلوت بمونه .
نشست روی کاناپه ی روبه رویی من و از حرص من اسلومشن هی قاشق رو میزاشت تو دهنش .
- من بدرک فک خودت شکست انقدر بخاطر حرص دادن من اون سالادو جویدی ..
romangram.com | @romangram_com