#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_7

وارد سفره خونه شدیم.صدای موزیک شاد و ملایم ٬ باعث شد کمی از استرسم کم بشه .

تو آلاچیق شماره ی هشت قرار بود ببینیمش .

نزدیکای الاچیق شدیم که بنظرم نیم رخ پسره آشنا اومد، وایستادم که ارزو سوالی نگام کرد ..

- چرا وایستادی پس؟ !

+ ارزو نگا، حس میکنم پسررو میشناسم قیافش برام اشنا میاد !!!

- از اینجا که زیاد معلوم نمیشه، بیا بریم جلوتر ببینیم کیه !

رفتیم جلو تر،ده قدمی الاچیق رسیدیم که پسره سرش برگشت سمت ما،

اوه یا خدا!!!گاوم زایید،این اینجا چیکار داره!!!!؟؟؟

+ ارزو خانوم باز دست گل کاشتی که خره ..

- چی شده مگه پسره کیه که ؟ !

تا میخواستم جواب بدم با صدای سهیل نتونستم چیزی بگم .

- سهیل:به به ببین کی اینجاس نورلانا تو کجا اینجا کجا؟ !!

سعی کردم خودمو عادی نشون بدم و بزنم کوچه ی علی چپ ...

+ اع سلام سهیل خوبی منو دوستم اومده بودیم یکم صفا سیتی؛ تو اینجا چیکار میکنی؟؟

سهیل که انگار یکم از سوال من هول شده بود با تته پتته گفت :

- هان؟ من!! رر..اا..استش یه قرار کاری داشتم برا همین اومدم اینجا

بعد که چشمش به ارزو افتاد با اونم سلام علیک کرد .

+ای کلک قرار کاری داری یا باز مخ یه بدبخت دیگه رو زدی؟؟ اخ اگه ریحانه بفهمه !!!


romangram.com | @romangram_com