#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_6

بعد خوردن صبحونه ٬رفتم حمومو حسابی ترگل برگل کردم؛ یوقت پسره فک نکنه چون شلخته ام محتاج دوست پسر الکیم .

نشستم پشت میز توالت و تو اینه خودمو انالیز کردم ...

- فتبارک الله احسن الخالقین

یه وقت فکر نکنیدا اعتماد بنفسم بالاست؛ ن ولی واقعا به خودم میبالیدم که بدون عمل و پروتز ذاتا خوشگلم .

چشمهای ابی کشیده ٬ابروهای پر پشت بور ٬ بینی قلمی و لب های متوسط اجزای صورتمو تشکیل میدادن .

بخاطر سفیدی پوستم نیاز به کرم نداشتم. یه خط چشم ساده کشیدمو رژ قرزمو زدم؛ نمیخواستم زیاد بخودم برسم اونوقت پسره فکر میکرد خبریه .

موهای دکلره شدمو جمع کردم و بالای سرم دم اسبی بستم. روسری رنگ مشکیمو انداختم روی سرمو کنارگردنم گره زدم .

بخاطر سرمای هوا مجبور بودم پالتو تنم کنم. درکمدمو باز کردمو نگاه کلی ای به پالتو های موجود توی کمدانداختم؛ یه پالتوی چرم به رنگ البالویی چشممو گرفت؛ از جالباسی درش اوردم و تنم کردم؛ فیت تنم بود ن تنگ و ن گشاد .

پوت های مشکیمم پام کردم و از پله ها پایین رفتم .

آرزو ام حاظر و اماده نشسته بودرو یکی از مبلا. جالب بود امروز جیغ و داد نکرده بود که زود باش دیرکردیم .

سرشو بلند کرد ٬تا منو دید بشکنی زد و گف :

- جون ببین نانا خانوم چه جیگری شده برا خودش!!!میگم نانی من روت غیرت دارما نکنه این پسره فردا برامون بشه دردسر ٬یه دل نه صد دل عاشقت شه ؟؟؟اصن من خودم خفش میکنم به عشق من چشم داشته باشه؛ پسره ی خیکی ...

+ یه نفس بگیری بد نیستا پاشو بریم دیرمون شد. نترس با این اخلاق هیشکی جز تو منو تحمل نمیکنه ...

- اها ببین خودتم اعتراف کردیا فقط منم که تحملت کردم .

هعی ولی کیه که قدر بدونه؟؟؟ !!!

کل کل با این دختر فایده نداشت سوار ماشین شدیمو راه افتادیم تو یکی از سفره خونه های شهر قرار گزاشته بودیم .

رسیدیم به محل مورد نظر و ماشینو پارک کردم .

سفره خونه ی با صفایی بود و همه جا فضای سبز داشت .


romangram.com | @romangram_com