#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_68

- من کسیم که اگه بخوام صدتا وکیل مثل تورو میخرم و میفروشم .

+ ببخشید متوجه نشدم شما کی هستید؟؟

- وفایی هستم دختر آقای نادر وفایی .

خبر داری که تو الان زیر دست منی و اینجور حرفت زدنت برام اصلا خوش آیند نبود؟؟ !!

با شنیدن اسم پدرم رنگ به روش نموند آب دهنشو قورت داد و تند تند گفت :

- بخشید خانم وفایی گستاخی بنده رو عفو کنید باور کنید بنده بجا نیاوردم دختر وفایی بزرگ هستید ،شرمنده ام .

یه نگاه به منشیش انداختم که دیدم با نگرانی بهم خیره شده ،یه غلط کردم خاصی تو چهرش پیدا بود .

انگشت اشارمو گرفتم سمت منشیش و گفتم اگه میخوای از خطات چشم پوشی کنم تا پنج دقیقه ی دیگه این دختراینجا نیست .

لب باز کرد تا مخالفت کنه که فوری گفتم :

نکنه دلت مبخواد تمام حق الوکاله ای که بهت دادم ازت پس بگیرم و برم سراغ یه وکیل دیگه؟؟؟

- نه...نه ،بنده همچین جسارتی نکردم چشم تا پنج دقیقه ی دیگه این خانوم دیگه اینجا نیست .

خوبه ای گفتم و با پشت دستم زدمش کنار تا وارد اتاق شم .

دفتر بزرگی بود و دیزاین شیکی داشت ؛حتما وکیل ماهری هست که بابا براش پول خرج کرده و گزاشته وکیلش بشه .

برای برخورد اول بد نبود اگه شل میگرفتم فک میکرد پپه هستم و برام زیرآبی میرفت .

نشستم روی صندلی چرمی و پاهامو انداختم روی هم . یاشار وارد اتاق شد و با گفتن ببخشیدی پشت میزش نشست .

- خب خانوم وفایی چی شد افتخار دادید به دفتر بنده تشریف آوردید ؟؟چه خدمتی ازم ساختس؟؟

+ میخوام برام چند نفر محافظ حرفه ای استخدام کنی پولش مهم نیست فقط کاربلد باشن نمیخوام با صدای شلیک یه گلوله بترسنو درجا در برن .

ولی خانوم من شغلم وکالت هست با لات ها سرو کار ندارم از کجا پیدا کنم آخه؟ !


romangram.com | @romangram_com