#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_64

همینجور داشتم توی سایت ها میچرخیدم که یه سایت فروش لباس مردونه ی عالی به پستم خورد ، همه ی لباس هاش خارجی بودن .

این آسا که فعلا اینجاست خودشم آه در بساط نداره که لباس بخره پس از همه ی لباسا سه چهار مدل سفارش دادم.

تصمیم گرفتم برای نهار لازانیا درست کنم حتما آسا خوشش میاد . مواد رو حاظر کردم و ریختم روی ورقه های لازانیا و کلی پنیر پیتزا ریختم روش . بعد از اینکه گزاشتمش توی فر موبایلم زنگ خورد .

شماره ناشناس بود برداشتم که مرد پشت تلفن گفت پیک فروشگاهه اینترنتی هست و نمیتونه آدرس خونه رو پیداکنه راهنماییش کنم .

بعد از کمی نشونه دادن از اینور اونور آدرسو فهمید و گفت تا پنج دقیقه ی دیگه دم در هست .

پول لباسا رو اینترنتی حساب کرده بودم و لازم نبود پول نقد به پیک بدم . یه شال الکی انداختم روی سرم وپالتومو پوشیدم ،رفتم لباسا رو تحویل گرفتم .

خدا کنه سایز لباسا مثل اوندفه نشه نشستم روی زمین دونه دونه لباسا رو نگاه کردم تا عیب و ایرادی نداشته باشن .

تقریبا داشت کارم تموم میشد که زنگ در زده شد ،آسا پشت در بود بدون هیچ حرفی نشستم و به کارم ادامه دادم .

آسا وارد سالن شد که با دیدن اون همه لباس تعجب کرد و پرسید چخبره ،خواستم جوابشو بدم که ضدحال زدنای دیشبش یادم افتاد برای همینم منم مثل خودش قهوه ایش کردم ،آخیش دلم خنک شد .

لباسارو دوباره گزاشتم توی مشمبا و رفتم سراغ لازانیای خوشمزم . یه تیکه ازش بریدم و توی دهنم گزاشتم ،وای انقدر خوشمزه بود که دلم نمیخواست یه ذرشم به آسا بدم همشو میخواستم تنهایی بخورم .

بعد خوردن نهارم به زحمت مشمبای لباسا رو همراه یکی از کارتای بانکی خودم برداشتم و به زور خودمورسوندم به اتاق آسا .

وارد اتاق شدم که دیدم تازه از حموم دراومده ،با اون حوله ی سفیدش چه خوردنی شده بود ...

استغفرالله من از کی اینقدر هیز شدم !!!

لباسارو گزاشتم رو تخت و بعد از دادن کارت با عجله از اتاق زدم بیرون .

عجیب بود بدون اینکه غر بزنه کارتو ازم گرفت ،انتظار داشتم حداقل یه ن بیاره ولی از خدا خواسته قبول کرد .

شکر خدا حسابای بانکیم به لطف بابا پر بودن . از محبت پدری پولش فقط،نصیب من شده بود . یک ماه بود حتی زنگ نزده بود ببینه کجا هستم زنده ام یا مرده؟ !

گوشیمو برداشتمو رفتم توی تلگرامم ببینم چخبره خیلی وقت بود بازش نکرده بودم .

به محض روشن کردن وای فای گوشی سیلی از پیامای خوانده نشده افتاد روی صفحه ی گوشی .


romangram.com | @romangram_com