#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_54

با شنیدن این حرف دستام مشت شد،از پشت گردن دختره رو گرفتم و کشیدمش عقب ،با صدای بلندی توی صورتش فریاد زدمو گفتم :

- بگو نورلانا کجاست؟؟ کجا دیدیشون؟؟ شهریار نورلانا رو داشت کجا میبرد؟؟

+ آهای عوضی گردنمو ول کن شکست من چه بدونم دوست دختر تحفتو داشت کجا میبرد؟! چند دقیقه پیش دیدم رفتن سوار ماشین بشن .

گردنشو ول کردم و با عجله سمت حیاط دویدم ، شهریارو دیدم که پشت فرمون نشسته و میخواد حرکت کنه .

فوری خودمو رسوندم و از ماشین کشیدمش بیرون ،نگاهم به نورلانا افتاد که سرش روی پاهاش بود و بلند بلندگریه میگرد .

پس این حرومزاده بزور سوار ماشینش کرده بود .

حسابی افتادم بجون شهریار عوضی که نورلانا با دیدن من از پاشین پیاده شد اومد پشتم و خودشو قایم کرد .

حسابی ترسیده بود .خونم بجوش اومد از اینکه شهریار میخواست به ناموس من دست درازی کنه .درسته نورلانا زن من نیست ولی توسط من که زن شده حالا اونم ناموسم حساب میشه .

** آسا **

بعد از اینکه حساب. شهریار رو گزاشتم کف دستش ناخودآگاه دست نورلانا رو گرفتم و سمت ماشین بردمش .

از چهره ی نورلانا میشد فهمید که حسابی تعجب کرده ،خودمم نمیدونم چرا همچین کاری کردم .

اه لعنت به من ،من از دخترایی مثل نورلانا متنفرم ،تا همینجاشم زیادی بهش رو داده بودم؛

اگه آبروم مهم نبود همون روز اول میرفتم و پشت سرمم نگاه نمیکردم ،

حیف که ازم آتو داره .

نورلانا یه اهنگ مزخرفی که هیچ ربطی به حال و روز الانش نداشت پلی کرد و داشت با آهنگ میخوند جوری که انگار داشت حرفای خواننده رو به من میگفت .

اعصابم خراب شد و فوری ضبطو خاموش کردم درسته دلخور شد اما نباید میزاشتم زیاد برای خودش خیال پردازی کنه .

در حال رانندگی بودم که صدای پیامک گوشیم بلند شد .پیام از یه شماره ی ناشناس برام اومده بود ،بازش کردم که با دیدن متن پیام پامو محکم گزاشتم روی ترمز .

خداروشکر خیابون خلوت بود وگرنه یه بلایی سرمون میومد .حسابی شکه شده بودم نازنین بعد سه سال بهم پیام داده بود .


romangram.com | @romangram_com