#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_53

نمیدونم با این دختر باید چیکار کنم داره کاری میکنه که رو تک تک ممنوعه هام پا بزارم .

وقتی تو مهمونی نورلانا بلند شد رفت خواستم دنبالش برم که محکم خوردم به یه دختر ،عقب کشیدم که آنیتا دختر یکی از همکارای بابا رو دیدم .

این اینجا چیکار میکرد؟؟؟

- وای سلام آسا تو کجا اینجا کجا؟اصلا فک نمیکردم اهل همچین مهمونی هایی باشی !!

بفرما حالا خر بیار باقالی بار کن ،آبروی چندین ساله ی من به باد رفت .

پوزخندی زدم و گفتم :

+ این که من چرا اینجام بماند ،پدر خبر داره شما هم اینجا تشریف داری؟؟

زبونش گرفته شد و با ترس گفت :

- وای نه اگه بابا بفهمه زندم نمیزاره تروخدا بهش حرفی نزنیا ...

+ یه شرطی داره ...

- چی؟

+ توام زیپ دهنتو میکشی به کسی نمیگی منو اینجا دیدی حالا هم زود برگرد خونه، با این سر و وضع اینجا

جولون نده .

با حرص سرشو تکون داد و فوری رفت تا حاظر بشه .

اه گندت بزن انقد معطلم کرد نفهمیدم نورلانا کجا رفت.پس کجا موند این دختره؟؟

رفتم طبقه ی بالا و کل اتاقا رو گشتم به سرویس بهداشتیم سر زدم اما اونجا هم نبود ،نکنه این شهریار بی شرف بلایی سرش آورده باشه؟

فوری از پله ها اومدم پایین که با صدای حرف زدن یکی از دخترا با تلفن وایستادم :

- خدا بده شانس شهریار بعد این همه سال باز از نانی دل نکنده ،دختره ی نکبت با دوست پسرش اومده مهمونیش ولی باز شهریار کشون کشون ورداشت بردتش .


romangram.com | @romangram_com