#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_49
چیکار میتونستم بکنم زورم به شهریار که نمیرسید سرمو گزاشتم روی پامو هق هقم بلند شد .
شهریار استارت ماشین رو زد و خواست حرکت کنه که یهو در ماشین باز شد و شهریار کشیده شد بیرون .
سرمو بلند کردم که دیدم آسا شهریار رو گرفته زیر لقد و عین سگ داره کتکش میزنه.نفسی کشیدم و باخوشحالی گفتم :
- خداجون مرسی عاشقتم ...
فوری از ماشین پیاده شدم و رفتم پشت آسا قایم شدم .
آسا از یقه شهریارگرفتو چسبوندش به ماشین بی هوا یه مشت به صورتش زد که صدای شکستن دماغ شهریاربگوشم رسید .
همونطور که یقه ی شهریارو چسبیده بود با دندونای کلید شده گفت :
این مشتو بهت زدم ن بخاطر اینکه نورلانا عشق منه بخاطر اینکه میخواستی به یه دختر بی دفاع تجاوز کنی
برای اینکه مرد نیسی هیچی از مرام و مردونگی حالیت نمیشه .
اینارو گفت و دوباره یه مشت دیگه بصورتش زد و ادامه داد :
- اینم زدم یادت بمونه نورلانا بی کس نیست خودم مراقبشم .
ومشت سوم رو هم زد و گفت :
- این رو هم زدم تا به دختری که من زنش کردم دیگه دست درازی نکنی .
با شنیدن این حرف شهریار شوک زده به آسا نگاه کرد و به سختی گفت :
+ خفه شو تو داری دروغ میگی نورلانا من که سه سال عشقش بودم نزاشت بهش دست بزنم بتو جوجه ی دوروزه خودشو تقدیم کرده؟؟؟
- بتو هیچ ربطی نداره که چجوری نورلانا توسط من زن شده فقط اینو بدون من با کسی شوخی ندارم بخوای به ناموسم دست بزنی ناموستو به عذات مینشونم .
یقه ی شهریار رو ول کرد که افتادش زمین ،چند نفر از دوستای شهریار اومدنو بلندش کردن تا ببرن بیمارستان؛
آسا جلوی چشم های شهریار با غروری که تو چهرش بود اومد سمت منو برای اولین بار دستمو گرفت و بردسمت ماشینم .
romangram.com | @romangram_com