#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_45

+ هم زمان با خورشید خانوم رسیدم .خب حالا تعریف کن ببینم این پسری که پایین بود کیه؟؟ از کجا گیرش آوردی؟ !

- الان وقت نیس بزار آماده شیم سر فرصت بهت میگم .

نشستم جلوی آینه و خورشید خانوم آرایش صورتمو شروع کرد بعد اتمام آرایشم نوبت آرزو شد منم به خواست دستیار خورشید خانوم که اسمش نگار بود نشسنم روی صندلی دیگه ای تا موهامو شنیون کنه .

ساعت تقریبا هشت بود که صدای آسا دراومد :

- نمیخواین افتخار بدید راه بیوفتیم؟؟ دیرمون شدها ...!!!

اوه اصلا حواسم نبود پانچمو پوشیدم و کلاه سیاهمو که به لباسم میخورد به حالت یک طرفه روی سرم گزاشتم .

خورشید خانوم مدام قربون صدقم میرفت و میگفت اگه لباسم مشکی نبود همه فک میکردن عروس مجلسم .

پول خورشید خانوموحساب کردم و همراه آرزو رفتم طبقه ی پایین، آسا تا سرشو بلند کرد غر غر کنه با دیدن من مات و مبهوت بهم خیره شد .

دستمو جلوی صورتش تکون دادم و گفتم :

- ایندفه دیگه مطمنم مثل من خوشگل ندیدی ...

کلافه دستشو به گردنش کشید و زودتر از ما سمت ماشین حرکت کرد .چشمکی به آرزو زدم و باهم رفتیم سوارماشین بشیم .

سوییچ ماشین و دادم دست آسا و گفتم اون برونه بلاخره مرد هست و یه غروری برای خودش داره .

میخواست دستمو پس بزنه که فوری به کفشای پاشنه بلندم اشاره کردمو گفتم نمیتونم با اینا رانندگی کنم .

دستی به ته ریشش کشید و پشت فرمون نشست .شهریار آدرسو برام فرستاده بود،مهمونی همون خونه ی ویلایی ای بود که منو شهریار کلی باهم خاطره داشتیم از اون خونه .

با دیدن اون خونه ی نحس دوباره تمام خاطرات برام زنده شدن تو همین خونه بود که خیانت شهریارو با چشمای خودم دیدم .

وقتی که لب هاش رو لبای دوست صمیمیم نشست زیر آوار غرورم موندم .

با شهریار قطع رابطه کردم و حتی نگفتم خیانتشو دیدم هنوزم که هنوزه فکر میکنه بابت بی محلیاش ازش جداشدم .

از فکرو خیال گزشته دراومدم و قبل اینکه آسا از ماشین پیاده بشه بهش گفتم صبر کن .


romangram.com | @romangram_com