#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_44

- واقعا متاسٔفم . زود بیا تو هنوز سرگیجت خوب نشده حالت بد میشه .

برگشتم داخل؛نمیدونم کی میخوام بزرگ شم تو این چند روز کارایی کردم که حسابی شرمنده ی آسا شدم .

رفتم سرویس بهداشتی و آبی به سر و صورتم زدم قرمزی پوستم بهتر شده بود و تاشب از بین میرفت .

با اومدن آسا حسابی از آرزو قافل شده بودم خبری ازش نداشتم ،عجیبه اونم زنگ نزده بهم .

گوشیمو برداشتمو شمارشو گرفتم،بوق اول نخورده گوشیو جواب داد :

+ آرزو:برو گمشو باز کارت گیر کرده یاد من افتادی هان؟؟؟چن روزه قصدا بهت زنگ نزدم ببینم کی یادت میوفته یه رفیقی ام داری ولی انگار ن انگار ..

- آبجی جون من شرمندتم واقعا همه چیو توضیح میدم برات فقط در این حد بدون که برای شب همه چیو حل کردم .

+ جان من؟؟چجوری؟؟از کجا پسر پیدا کردی؟؟نکنه سرت کلاه بزاره؟؟خرت نکنه یوقت نانی؟؟؟؟

- نفس بگیر دو دقیقه شب بهت میگم همه چیو .

+ باشه پس من تا یساعت دیگه میام پیش تو باهم بریم .

- اوکی فعلا .

ساعتو نگاه کردم که عقربه هاش ساعت پنج رو نشون میداد.زنگ زدم آرایشگر شخصیم تا بیاد خونه ،بهش گفتم

دستیارشم بیاره تا آرایش آرزو هم سر وقت تموم بشه .

آسا از بیرون اومد و روی کاناپه با همون لباسا ولو شد ،ولش کردم به حال خودش تنها باشه .

لباس شبمو پوشیدمو و توی آینه به خودم نگاه کردم عالی شده بود توی تنم .نشستم پشت میز توالتم که صدای آیفون اومد .

از بالا داد زدم :

آسا لطفا درو باز کن با من کار دارن.چند دقیقه بعد آرایشگر و دستیارش همراه آرزو اومدن طبقه ی بالا .

- سلام آرزو تو کی اومدی؟؟


romangram.com | @romangram_com