#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_4
همون شهریاری که تا اسمش میاوردم پاچه ی منو میگرفتی ؟؟
_ نورلانا دو یقه کرکره ی کاراژتو بکش پایین تا توضیح بدم
_ باشه دهنمو بستم حالا بفرما توضیح بده
_ من خیلیم خوب شناختمش اون عوضی رو برای همینم دعوتشو قبول کردم .
_ تو که میدونستی اونه پس چرا قبول کردی ؟
_ عجله نکن بزار برسیم خونه همه ی فکرای تو سرمو برات میگم
تارسیدن به خونه هیچی نگفتم و منتظر شدم تا خودش بگه چی تو کلش هس معلوم نیس داره چه نقشه ای برای این شهریار میکشه دو فنجون قهوه حاظر کردم و نشستم روی کاناپه. نگاهی به خونه ی دوست داشتنیم انداختم؛ از وقتی مامان رفته بود از پیشمون نتونستم تو خونه ی پدریم بمونم. هر جا رو که نگاه میکردم ٬مامانمو حس میکردم هر گوشه ازخونه یه خاطره از مامانم بود. چون تک فرزند بودم بیش از حد وابسته ی مامان و بابام بودم؛ ولی بعد رفتن مامان داغون شدم با کمک بابا این خونه رو پیدا کردم و از دوسال پیش اینجا زندگی کردم .
تو فکر مامان بودم ٬که یه دستمال جلوم گرفته شد .
- بیا اشکاتو پاک کن ٬ باز چی شده ابغوره گرفتی؟ !
اصن حواسم نبود ٬کی صورتم خیس شد !!!!
+ یاد مامان افتادم؛ خیلی جاش پیشم خالیه. ارزو کاش بود ٬کاش بودو بغلش میکردم. برام سخته از ۷۳ سالگی بی پشت و پناه زندگی کنم ...
- دیوونه بی پشت و پناه چیه من هستم بابات هست ینی ما اینجا بوقیم؟؟ !!
+ ن این چه حرفیه؟ شما خیلی برام عزیزین؛ ولی مامان داشتن یچیز دیگس کاش بود سرمو میزاشتم رو پاهاش
میگفتم: مامانی ببخش بابت همه ی اذیتام ...
- نورلانا مامان منم عین مامان خودت بدون ٬ باور کن انقدر دوست داره که حتی بخاطر تو گاهی بامن دعوا میکنه ٬میگه چرا نورلانارونمیاری پیش ما زندگی کنه؟ !
+ چقدر خوبه که هستی خواهری؛ ببخش تورو هم ناراحت میکنم ...
- حالا این حرفارو بیخیال از اینا مسئله ی مهم تری داریم .
+ چه مسلئه ای؟ !!
romangram.com | @romangram_com