#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_35
پرستاری که دیدم یه مامور آگاهی داره با پرستار صحبت میکنه .
ترس برم داشت. نکنه بفهمن کار من بوده؟ !
رسیدم دم ایستگاه پرستاری که پرستار رو کرد به مامور وگفت :
- بفرمائین ایشون کسی هستن که بیمار رو به بیمارستان آوردن همراه آقای راد هستن .
آب دهنمو با سرو صدا قورت دادمو سعی کردم خودمو بزنم اون راه تا شک نکنه، رو به مامور نگاه کردموگفت :
+سلام بله وفایی هستم من به اورژانسو خبر کردم و آقای راد رو رسوندم بیمارستان .
- سلام خانم وفایی چند تا سوال داشتم از بیمار برای تکمیل پرونده .
+ بفرمائید همراه من اتاقو بهتون نشون بدم .
با استرس جلوتر از مامور راه افتادم اتاقو بهش نشون دادم ،خودم داخل نرفتم چون میدونستم اسم شکایت بیاد بندو به آب میدم .
پشت در فالگوش وایستادمو به حرفاشون گوش کردم . مامور از آسا پرسید چطوری به سرش ضربه وارد شده که اونم گفت سرش خورده به کابینت و کسی بهش آسیب نزده .
سر خوردمو و کف زمین نشستم کم مونده بود سرم به باد بره ها باید زود آسا رو از بیمارستان ببرم .
سریع رفتم سمت امور مالی بیمارستان تا کارای ترخیص آسا رو انجام بدم . بعد تسویه حساب رفتم سراغ آسا که دیدم مأمور رفته بود .
پرستاررو صدازدم که اومد سِرُم رو از دست آسا بیرون کشید. بخاطر سرگیجش روی ولیچر نشوندمش و بعدگرفتن داروهاش از داروخانه ی بیمارستان منتظر تاکسی شدیم .
گندت بزنن که یادم رفت دیشب با ماشین خودم بیام .
جلوی بیمارستان ،کنار ولیچر آسا وایستاده بودم که یه تاکسی یکم جلوتر از ما ترمز کرد آسا بلند شد از ویلچرتا سوار تاکسی بشه .
رفتم کنارشو گفتم :
- آسا تو هنوز حالت خوب نشده سرگیجه داری دستتو بده من کمکت کنم .
+ دیگه چی هان؟؟؟؟اونبار که آشغالا رو ریختی سرم بهت حتی دست نزدم گفتی بهم تجاوز کردی، وای به حال اینکه الان بهت دست بزنم،لابد میخوای بگی چهارتام از من حامله ای هان؟؟؟ !!!
romangram.com | @romangram_com