#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_32

باید یه پالتوی شیک هم برای آسا میخریدم فک نکنم با این وضعیت مالیش لباس درست حسابی داشته باشه .

بعد تموم شدن خریدام راه افتادم سمت خونه. به زحمت خریدا رو از ماشین بیرون آوردم و گزاشتم جلوی در تادرو باز کنم که با نوشته ی روی در اخمام رفت توی هم .

- خانوم کوچولو امروز بهت ثابت کردم که تحت فرمان تو نیستم و هیچوقت غلام حلقه بگوشت نمیشم،پس اگه میخوای باهات همکاری کنم، از این به بعد بجای دستور دادن اول حرفت کلمه ی لطفا رو اضافه کن.امضا آساراد .

خونم به جوش اومد ،بیشعور لاقل شمارشو ننوشته بود تا باهاش تماس بگیرم؛حالا فردا چجوری سر وقت پیداش کنم .یادداشتو کندمو درو باز کردم.کشون کشون خریدارو تا سالن بردم و همونجا وسط سالن رهاشون کردم روی زمین .

انقدر خسته بودم که اصن توجه نکردم چراغای خونه روشنه !!

ینی کی روشن کرده بود نکنه دزد اومده؟؟

گلدونو از روی میز برداشتمو آروم پاورچین پاورچین توی خونه راه افتادم ببینم کی اومده توی خونه .

قدم اولو برنداشته صداهایی از آشپزخونه به گوشم رسید،پس این دزده الان تو آشپزخونه بود .

رفتم توی آشپزخونه که دیدم یه مرد سرشو تا کمر داخل کابینت کرده و داره دنبال چیزی میگرده .

الان فرصت خوبی بود تا بتونم گیرش بندازم وگرنه نمیتونستم باهاش حریف بشم.گلدونو بالا بردم و خواستم محکم بکوبم تو کمرش که همون لحظه سرشو از کابینت درآورد و گلدون ناخواسته خورد توی سرش .

جیغی کشیدم و به جسم بی جون آسا کف آشپزخونه نگاه کردم. این آخه اینجا چیکار میکنه .

دست و پامو گم کرده بودم نمیدونستم چیکار کنم، نکنه یوقت کشته باشمش؟؟

وای نه...من درسته ازش عصبی بودم ولی راضی به مرگش نیسم .

رفتم بالای سرش که با دیدن خونی که داره ازش میره از ترس به گریه افتادم،من چیکار کردم ؟؟؟

فوری با اورژانس تماس گرفتم،خدایا التماست میکنم زنده بمونه به من رحم نمیکنی به جوونیش رحم کن،قول

میدم اگه چیزیش نشه دیگه اذیتش نکنم .

زار میزدمو به خدا التماس میکردم که آسا زنده بمونه. صدای آژیر آمبولانسو که شنیدم فوری درو باز کردم .

با گریه رو به تکنسینای اورژانس گفتم :


romangram.com | @romangram_com