#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_31

داخل پاساژ شدم و بیخیال دنبال لباس شب شیک و ساده برای خودم گشتم .

درسته که آسا زرنگی کرد و باهام نیومد ولی براش لباس میخرم و مجبورش میکنم بپوشه .

ویترین های مغازه هارو قدم زنان نگاه میکردم،لباس های خیلی زیبایی داشتن ولی خیلی باز بودن .

مطمعن بودم اگر اون لباس هارو بپوشم شهریار که هیچ از دست آسا هم درامان نبودم .

دیگه از گشتن ناامید شده بودم که رسیدم به اخرین مغازه ی پاساژ. با دیدن لباس مجلسی ای که تن مانکن بودچشم هام برقی زدن و با خوشحالی دست هامو به هم کوبیدم .ایول همون بود که دنبالش بودم لباس شبی به رنگ سیاه که پوشیده و دنباله دار بود .

جلوی ویترین ایستادمو یک بار دیگه با دقت نگاهش کردم .

در کنار این لباس یه لباس خوشگل دیگه ای هم بود که خیلی کوتاه بود و تا زیر باسنم بزور میرسید وبالا تنش باز بود .

با فکری که به سرم زد لبخند شیطانی ای زدم و وارد مغازه شدم . بعد پرو کردن هر دو لباس و حساب کردنشون از مغازه بیرون زدم و سراغ لباس فروشی مردانه رفتم .

از نظر من خرید برای مردا راحت تره چون دقیقا میدونی چی میخوای بخری .

وارد مغازه شدم و از فروشنده خواستم یک دست کت و شلوار برام بیاره

بعد از چند دقیقه مرد فروشنده با چن دست کت و شلوار اومد و لباسا رو روی میز چیدشون .

از بین لباسا کت و شلوار مشکی ای که براق بود چشممو گرفت خیلی خوشم اومد ازش .

کتک و شلوارو گرفتم دستم و براندازش کردم؛ سایز آسا رو نمیدونستم ولی بنظرم به تنش بخوره .

خدا کنه گشاد یا تنگ نشه تو تنش.کوفتت بشه آسا، پسر بودم محال بود

بزارم حتی بهش دست بزنی .

یه ست دکمه سرآستین هم برای پیراهنش انتخاب کردم. هر چقدر دنبال دکمه سر آستینی که حرف N روش باشه گشتم پیداش نکردم .

برای ظاهر سازی رفتم جواهر فروشی و سفارش یک گردنبند و دوتا دستبند به اسم خودمو و آسا سفارش دادم تاشهریار شک نکنه .

بعد حاظر شدن سفارشاتم یه جفت حلقه به رنگ نقره ای که روشون اول اسممون بود هم خریدم و از مغازه زدم بیرون .


romangram.com | @romangram_com