#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_145
- آسا چرا اینجا اومدی؟
هنوز حرفم تمو نشده بود که با حس سردی آب نفسم رفت .
خر وحشی، بیشعور توی استخر پر از لجن و کثافط پرتم کرد .
سرمو از زیر آب آوردم بالاتر که دیدم دستاشو به سینش زده با شیطنت داره بهم نگاه میکنه .
خودم رو برای کشیدن جیغ فرابنفشی اماده کردم که ناگهان آسا پرت شد داخل استخر .
شوکه نگاهی به جای خالی آسا انداختم که دیدم کیارش با چهره ی خشمگینی ایستاده لبه ی استخرآسا دست و پا زنان از زیر آب سرش رو بیرون آورد و شروع به سرفه کردن کرد .
نگران به سمت آسا رفتم و درحالی که دستمو به کمر آسا میکوبیدم تا آب از ریه هاش خارج بشه کمکش کردم از استخر بیرون بیاد .
هر دو در حالی که خیس آب بودیم و از سرما میلرزیدیم بی حال روی لبه ی استخر افتادیم .
کیارش اومد سمتم و با چهره ای که توش ترس معلوم بود پرسید :
- نورلانا خوبی؟ چیزیت که نشده؟؟
با خشم دستش رو پس زدم و گفتم :
- تو به چه حقی آسا رو توی آب پرت کردی؟؟ اگه اتفاقی براش می افتاد چه غلطی میخواستی بکنی هان؟؟
کیارش با اخم های در هم کشیده لگد آرومی به پای آسا زد و گفت :
- این تن لش حتی جلوی چشمام هم تیکه تیکه بشه برام مهم نیست. بره دعا کنه تو اتفاقی برات نیوفتاد وگرنه تو همین استخر مادرشوبه عذاش میشوندم .
دیگه نتونستم تحمل کنم و عصبی فریاد کشیدم :
- گمشو برو از خونه ی من... همین الان کیارش انگشتش رو به نشونه ی تهدید برایم تکون داد و به سرعت از خونه خارج شد .
نگاهی به آسا انداختم که هنوز بدون حرکت دراز کشیده بود .
دستم و روی شونش گذاشتم و چند بار پشت سر هم تکونش دادم ولی هیچ واکنشی نشون نداد .
romangram.com | @romangram_com