#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_141
- آسا دیدی لیاقت نداری؟تو خواب هم باز جفتک میندازی انگار میخوام بهت تجاوز کنم. من چه گناهی کردم به درگاه خدا که عاشق خری مثل تو شدم ؟ !
چشمام عین کاسه گرد شد و با حالت شوکه نگاهش کردم. الان این چی گفت؟! گفت عاشقم شده؟؟؟ !!!
با لحن پرتعجب گفتم :
- یبار دیگه بگو چی گفتی؟؟
کلافه بالشت رو توی سرش کوبید و داد زد :
- توی خوابمم زبون نفهمی. گفتم چه گناهی کردم که عاشق توی خر شدم؟ اونم خر معمولی ام نه از نوع وحشیش .
لیوان آبی که که تا نصفه پر آب بود رو برداشتم و رو صورتش ریختم .
با کشیدن جیغ فرابنفشی رو تخت نشست و به سرو وضعش نگاه کرد .
سرشو بالا آورد که با دیدن من خشکش زد .
با زبون گرفته گفت :
- آ...آسا تو..تویی واقعا؟؟ !!
- پ ن پ عمه مرحومته. از دیشب لم دادی تو بغل من تازه میپرسی واقعا منم؟؟
با گیجی نگاهی بهم انداخت و اشک هاش سرازیر شد. از روی تخت بلند شد و نزدیکم اومد .
دست هاشو بالاتر آورد تا صورتمو لمس کنه ولی ناگهان عقب کشید .
با سرعت از اتاق خارج شد و پشت سرش در رو کوبید .
وا این چرا یهو اینجوری کرد؟! مات و مبهوت به جای خالیش نگاه کردم .
نورلانا
باورم نمیشد که تمام دیشب رو تو بغل آسا خوابیده بودم. فکر میکردم یک رویاست اما حقیقت بود؛یک حقیقت شیرین .
romangram.com | @romangram_com