#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_131

اگه من حاضرم جونمو برای آسا بدم پس چرا قبل مرگم جون نازنین رو ازش نگیرم ؟ !

تصمیمم عوض شد تا زنده هستم نمیزارم نازنین آسا رو مال خودش کنه ، من خیلی خوب میدونم نازنین ذره ای به آسا علاقه نداره ،

چرا که هیچ دختری حاضر نمیشه عشقش با یه دختر نامحرم دوماه توی یک خونه زندگی کنن و از اون بدترعشقش نقش معشوقه ی دختره رو هم بازی کنه .

اگه نازنین آسا رو دوست داشت چرا بهش حساس نبود ؟!چرا حتی یک بارم نخواست بهم هشدار بده که آسا مال اونه و فکرشو ازسرم بیرون کنم ؟؟

حسابی زیر بارون خیس شده بودم و امکان داشت سرما بخورم ، فوری دویدم سمت ماشین و بعد از نشستن پشت فرمون به سمت تهران حرکت کردم .

باید امشب هر جوری که شده خودمو جمع و جور کنم حتی اگه فردا شاهد عقد آسا باشم باید کاری کنم آسا هم شاهد دفن شدن نازنین باشه .

یک لحظه به خودم نهیب زدم ، من داشتم چیکار میکردم ؟؟

قصد کشتن یه آدمو دارم ؟ فقط بخاطر به دست آوردن عشقم ؟! از کی من انقدر پست شدم و خبر ندارم ؟ فرق منو شهریار پس اونوقت چیه؟ !

نه نباید میذاشتم عذاب وجدانم منو از پا دربیاره ، حالا که تا این حد بد شدم باید تا آخرش پیش برم .

ماشین رو جلوی در پارک کردم که دیدم کیارش زیر بارون با نگرانی جلوی در وایستاده .

از ترس کمی رنگم پرید ، درسته من رئیسش بودم و اون زیر دستم؛ ولی کیارش مردی نبود که بخاطر خوش خدمتی مثل سگ هرچی گفتم برام دم تکون بده .

برای همین اخلاقش تا الان گذاشته بودم محافظم بمونه .

سعی کردم خودم رو بی تفاوت جلوه بدم و بدون توجه به کیارش وارد خونه بشم که دستم رو از پشت گرفت و پیچوند ، جوری که دادم به هوا رفت .

از پشت بهم چسبید و دم گوشم گفت :

- دستت شکسته بود که زنگ نزدی خبربدی کدوم گوری رفتی؟ !

به سختی لب وا کردم و گفتم :

- نه نشکسته بود ولی الان یکم دیگه فشار بدی میشکنه .

- کجابودی؟چرا بیخبر از من رفته بودی؟؟


romangram.com | @romangram_com