#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_126

_ هه معلومه که نباید میدیدم چون میفهمیدیم چه فاسدی هستی .

نگاهم به گوشه ی پذیرایی افتاد که دیدم مامان و بابا با نگرانی دارن دعوای ما رو نگاه میکنند .

حتی اگه از دست آسا هم جون سالم به در ببرم بابا زنده به گورم میکنه .

چشم های آسا از شدت عصبانیت سرخ شده بود .

ترسیده نگاهش میکردم که ناگهان سمتم حمله ور شد و موهایم رو دور دستش پیچید ، با خشم فریاد زد :

- راستی بگو ببینم با این سر و وضع کدوم گوری بودی هان ؟؟پیش کدوم بیشرفی رفته بودی؟؟

با یک لگد پرتم کرد کف زمین و همچنان که موهایم توی دستش بود سرمو به شدت به زمین فشار می داد .

دیگه از شدت فشار چشم هام داشت از حدقه بیرون می زد که با صدای فریاد بابا ازم جدا شد .

- آسا بسه دیگه ،به چه حقی تو خونه ی خودم جلوی چشم من روی دخترم دست بلند میکنی ؟؟

- به همون حقی که این هرزه قرار بود زن من بشه ،معلوم نیست پیش کدوم بی ناموسی عشوه هاش رومیریزه جلوی من هم وانمودمیکنه آفتاب مهتاب ندیده هست ...

_ دیگه هر توهینی کردی کافیه این اولین و آخرین بارش بود که بی اجازه ی تو از خونه پاشو گزاشته بیرون ، تو ام دیگه انقدر این

قضیه رو کشش نده ناسلامتی دو روز دیگه مراسم عقدتون هست .

_ عجب دل خوشی دارید! چه مراسمی چه عقدی ؟ یه نگاه به سر و وضع دخترتون بندازید کاملا معلومه با این وضع کدوم خراب شده ای رفته بوده ، خدا به من رحم کرد که ذات واقعیشو شناختم .

_ پسرجون هر چی من هیچی نمیگم هی داری روتو زیاد میکنی ، کاری نکن اون روی من بالا بیاد ، ما توی فامیل آبرو داریم این مراسم هر جور که شده باید انجام بشه .

آسا با چشم های پر از تعجب نگاهش کرد و گفت :

- یعنی رسما میخواین دخترتونو به من غالب کنید دیگه آره ؟

- مگه ادعات نمیشد سه ساله عاشق دخترمی ، چی شد پس اون همه ادعا کجا رفت با یه اشتباه چه زود عشق و عاشقی یادت رفت؟؟

- عشق و عاشقیم یادم نرفت ولی من مثل شما بی غیرت نیستم راحت از این حقه باز بودن نازنین بگذرم ، شما هم بهتره داماد دیگه


romangram.com | @romangram_com