#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_123
+ میخواستی کجا باشم ؟دنبال انجام فرمایشاتت بودم ، با این پسره ی نچسب رفته بودم خرید لباس عقد .
حالا باین حرفا رو بیخیال دلم برات تنگ شده بود .
- دل تنگی تو مهم نیست فعلا بنال ببینم سوتی که ندادی بهت شک کنه؟ !
+ نخیر خیالت راحت من حتی با زبونمم بهش بگم ازش متنفرم اون باز منو ول نمیکنه ناسلامتی سه ساله عاشقمه ها !
قیافشو درهم کرد و گفت :
- مرده شور خودتو عاشق سه سالتو ببرن ،توله سگ .
کمی از حرفش دلخور شدم ولی من عاشق همین زخم زبون زدناش بودم .
رفتم پشت سرش و سرمو بردم توی گردنش ، از عمد نفس هامو توی گردنش رها کردم تا تحریک بشه .
- نکن توله سگ داری کرم میریزیا،میخوای مثل اونبار باز زیرم جون بدی؟؟
با یاد آوری دفعه ی قبل که وحشیانه به جونم افتاده بود سریع ازش فاصله گرفتم و خواستم عقب گرد کنم که ناگهان دستمو کشید وپرت شدم توی بغلش ...
آروم زیر گوشم گفت :
- نه دیگه برای پشیمونی دیر شده خودت غریزه ام رو بیدارش کردی .
لنگ زنان از عمارت خارج شدم ،تمام بدنم درد میکرد فقط بهم رحم کرد و کبودم نکرد وگرنه آسا شک میکرد .
اینبار هم مثل بار های قبل زیرش جون دادم و زنده شدم اما این درد برام خوش آیند تر از حرف ها و نوازش های عاشقانه ی آسابود .
با فکر کردن به اینکه امروز هم تو آغوش مرد دوست داشتنی ام بود لبخندی روی لبم شکل گرفت .
این مرد با تمام غرور و بد اخلاقیش برام صد برابر دوست داشتنی تر از آسا بود .
توی خیابون به سختی قدم برمیداشتم که ماشین مشکی رنگی کنار پایم ترمز زد .
داخل ماشین رو نگاه کردم که دیدم خودشه .
romangram.com | @romangram_com