#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_114
+ چرا مگه من چیکار کردم که هیچ چیزم شبیه عاشقا نیست ؟
- حیف که رئیسمی وگرنه دوتا میزدم تو اون مخت تا بفهمی ایراد کارت کجا بوده ، د آخه کدوم دختری میره برا عشقش خونه میخره تا راحت تر با دختر دیگه سر و سامون بگیره؟؟
بعدشم تمام مدتی که با آسا بودی همش عین سگ و گربه در حال دعوا بودید .
معلومه خب این پسره یه کم عقل تو کلش داشته باشه عاشقت نمیشه خب همونطور که الان رفت با کس دیگه ای .
حق با کیارش بود من احمق خودم مقدمات دامادیشو فراهم کرده بودم . با فکر اینکه خودم باعث شدم از دستش بدم گریم شدت بیشتری گرفت و خودمو در آغوش کیارش انداختم .
کیارش متعجب نگاهی بهم انداخت و بعد از کمی مکث دست هایش رو دورم حلقه کرد .
در حالی موهایم رو نوازش میکرد آروم زیر گوشم زمزمه کرد :
- هیچ خبر داری تمام دیشب بالای سرت بیدار بودم تا یوقت حالت بدتر نشه ؟؟ دکتر گفت شوک عصبی بهت وارد شده خیلی نگرانت بودم ، حالا بخاطر من هم شده دست از گریه کردن بردار تا خیالم راحت شه و بتونم کمی استراحت کنم .
با اینکه هنوزم دلم پر بود و عزادار دامادی آسا بودم اما بغضم رو قورت دادم تا خیال کیارش راحت بشه و استراحت کنه .
لبخند تلخی زدم و با صدای لرزون گفتم :
- کیا تو برو بخواب من حالم خوبه نگاه کن دیگه گریه نمیکنم قول میدم .
ابرویی بالا انداخت و گفت :
+ نچ به قول تو اعتباری نیست از کجا بدونم بعد رفتنم باز آبغوره نمیگیری؟؟
- عه... کیا خب گفتم که حالم خوبه اصلا میخوای همینجا بخوابی تا باور کنی گریه نمیکنم؟؟
+ اممم...بد فکری ام نیستا .
بعد با یه جهش کوتاه خودشو پرت کرد رو تخت و طاق باز دراز کشید .
با دهن نیمه باز خیره شدم به این همه پروئیش ، انگار توی دنیا کس دیگه ای هم بود که از من پرو تر باشه .
+ با اون دهن بازت به چی خیره شدی؟؟ !!
romangram.com | @romangram_com