#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_110
+ ایول پس این بچه پاستوریزه ام برای خودش دختر زیر سر داره .
بعد ناگهان یکی زد پشت گردنم و ادامه داد :
+ خاک هفت خرابه توسرت نانی این آسا با این اعتقاداتش و آس و پاسیش دختر مخ کرده تو اونوقت با این همه
پول و دک پزت نتونستی مخ این حسن آقا سوپری سرکوچتونو بزنی ..
شروین از آینه ی ماشین بوسی برای آرزو فرستاد و گفت :
- حرص نخور خانومم پوستت به حد کافی چروکه از این چروک تر میشه .
آرزو چشم غره ی توپی به شروین رفت و حرفی نزد .
خندم گرفته بود از حرف شروین ولی خودمو کنترل کردم با اعتراض رو به آرزو گفتم :
- وحشی چرا میزنی خب ؟؟جواب بی لیاقتی ملت رو هم من باید پس بدم؟؟؟ !!!
دیگه تا رسیدن به مرکز خرید حرفی زده نشد .
وارد پاساژ شدیم و اول به دنبال خرید های آرزو و شروین رفتیم .
موقع خرید لباس های شروین چشمم به کت و شلوار سفید رنگی افتاد که قالب تن آسا بود ،بی نهایت شیک و زیبا.
فوری آویز کت و شلوار رو برداشتم و پشت سرم قایمش کردم تا خرید های شروین تموم بشه ، چون مطمئن بودم اگه آرزو این کت و شلوار رو ببینه با گیسو گیس کشی هم که شده برای شروین برش میداره .
یواشکی سمت فروشنده رفتم و پول لباس ها رو حساب کردم حالا دیگه فقط کفش و کراواتش مونده بود که بخرم.
پدر عشق و عاشقی بسوزه خودمو بیخیال شده بودم بفکر لباس های آسا بودم .
از مغازه بیرون زدم و دنبال کفش مردونه ی شیک گشتم .
داشتم ویترین کفش هارو نگاه میکردم که یک جفت کفش ورنی مشکی رنگ نظرمو حسابی جلب کرد .
بعد از حساب کردن کفش ها کراوات مشکی رنگ و دکمه سر دست هایی که روشون حرف N حک شده بود هم خریدم و به دنبال لباس مجلسی برای خودم گشتم .
romangram.com | @romangram_com