#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_108
- وای داداشی یه روز میبری منو ببینمش؟؟
+ آره عشق داداش میبرمت .
هووف داشتم همه چیو لو میدادما .
سریع لباس هام رو پوشیدم و بدون خوردن صبحانه با برداشتن جعبه ی شیرینی از خونه بیرون زدم .
یه تاکسی گرفتم و به طرف خونه ی نورلانا راه افتادم .
با کلیدایی که بهم داده بود در رو باز کردم و وارد عمارت شدم . رفتم داخل خونه که دیدم نورلانا با چشم های پف کرده روی کاناپه خوابش برده .
عه این چرا اینجا خوابیده ؟ !
با دستم تکونش دادم تا بیدارشه .
گیج و منگ چشماش رو باز کرد که با صدای آروم گفتم :
+ چرا اینجا خوابیدی نورلانا؟ واسه چی چشمات پف کرده ؟؟
دستی به زیر چشماش کشید ، بعد از اینکه کمی حواسش جمع تر شد عصبی از روی کاناپه بلند شد و محکم زدتخت سینم .
جوری که چند قدم به عقب پرت شدم .
شاکی پرسیدم :
- چته ؟ چرا باز رم کردی؟؟
+ عمت رم کرده بیشعور. از دیروز تا الان کدوم گوری بودی میدونی چقدر نگرانت شدم ؟؟؟
- مگه من بچه ام که هر جا برم بهت خبر بدم؟؟ بعدشم گوشیم روی سایلنت بود ندیده بودم زنگ زدی چشمکی زدم و ادامه دادم :
- آخه جای مهمی بودم .
+ کجا بودی که تا این حد مهم بود؟ !
romangram.com | @romangram_com