#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_103
+ بله آقا توی شناسنامم که نوشتن اسم پدرم کیومرث هست .
سری تکون داد و مدارک رو گزاشت میان پرونده و از منشی خواست قرارداد رو برای امضا بیاره .
هنگام امضا قرار داد با دیدن مبلغ حقوق برق از سرم پرید. آقای فراهانی که حالت چهرمو دید پرسید :
- ایرادی توی قرار داد هست پسرم ؟ !
+ شرمنده آقای فراهانی فکر کنم یه اشتباه تایپی وجود داره میزان مبلغ قرار داد سه برابر بیشتر از حقوقی هست که باهم توافق کرده بودیم !
- نه پسر جان ... اشتباهی پیش نیومده من خودم مبلغ حقوقت رو سه برابر کردم ، بلاخره باید قدر جوون های بااستعدادی مثل ترو دونست .
مات و مبهوت به آقای فراهانی و مبلغ نوشته شده خیره بودم ، نمیدونستم چه واکنشی نشون بدم ؟
من که شپش ته جیبم معلق میزد حالا ماهی ۳۶ میلیون تومان قرار بود حقوق بگیرم .
با صدایی که قدردانی ازش موج میزد از آقای فراهانی تشکر کردم و بهش اطمینان دادم که به بهترین نحوبراش خدمت میکنم .
از دفتر اومدم بیرون که محافظم رو جلوی درب ساختمون دیدم . انقدر خوشحال بودم که بر خلاف همیشه بدون بد اخلاقی به سمتش رفتم .
دستم رو از پشت به شونه اش زدم و با حالت سرخوشی گفتم :
- شانس آوردی امروز حالم خوبه وگرنه بخاطر این تعقیب کردنات یه کتک کاری مفصل باهم داشتیم .
با خوشحالی راه افتادم سمت شیرینی فروشی که نزدیکی شرکت بود . بعد از گرفتن سه جعبه شیرینی تر و یه دسته گل سرخ بزرگ به سمت خونه ی پدریم راه افتادم .
حالا دیگه همه چی جور شده بود تا من به نازنینم برسم .
رسیدم جلوی خونه و زنگ در رو با استرس و هیجان فشار دادم ، خیلی دلم برای پدر و مادرم خصوصا آبجی کوچولوی شیطونم تنگ شده بود .
صدای زندگی بخش مادرم توی آیفون پیچید و پرسید :
- کیه؟
+ مامان جون درو باز کن که گل پسرت پشت دره .
romangram.com | @romangram_com