#آسانسور_پارت_94




-واي ويار شديد شدم مادر ......خواهر يكي به دادم برسه ...نمي خوام ويار جيگر بشم..

- اخه بچه ام قسي و القلب ميشه ...



صبا طاقتش تموم شد ... و همونطور كه سرش پايين بود ...رفت پيش فائزه توي اتاق

- ديدي ننه.... خاله هاتم ادم تشريف ندارن



- مادرت ه*و*س ميفته.... اينا ريسه مي رن از خنده ....



انقدر خنده امو قورت داده بودم كه صورتم قرمز شده بود ..

.هنوز دستم رو شكم بود و به ياد حرفام ....خنده هامو قورت مي دادم



محسني - خانوم فرحبخش نيستن ...؟



تا اينو گفت با دست رو شكم و چشماي در امده از جام پريدم...

بد خنده ام گرفته بود...




romangram.com | @romangram_com