#آسانسور_پارت_82
-بايد دكتر يا حقي شما رو مرخص كنن
دوتاشون به من نگاه كردن ...
خودكار توي يه دستم و پرونده توي يه دست ديگه ام ...دستامو از هم باز كردم و شونه هامو انداختم بالا
- قانونش همينه...
مرد كه خنده اش گرفته بود فقط بهم لبخندي زد و چيزي نگفت .....ولي بهزاد بشدت چشم غرشو بيشتر كرد ....
مثلا مي خواد بگه چشم عسليم..چه فايده با يه من عسلم نميشه خوردتت...باقالي
اه گفتم باقالي... يادم باشه موقعه برگشت يكم برا خودم بگير... بد ه*و*س كردم ..بسوزه پدر اين ه*و*س ...كه بلاي جونم شده
نگاهي سر سري به پرونده كردم ...و با يه لبخندي مصنوعي :
- خوب خداروشكر.... مشكلي هم نيست ........كه زجر كشتون كنه
پرونده رو اويزون تخت كردم ... خودكارو گذاشتم تو جيب روپوشو .. و با يه لبخند عريض...
- اميدوارم حالتون هرچه زودتر خوب بشه....و بتونيد سريع اينجا رو ترك كنيد ...
مي دونيد كه.... اينجا جاي ادماي با شخصيتي مثل شما نيست ...و ممكن با حضور بيشترتون تو اين مكان دولتي ..
شخصيتتون به شدت بره زير سوال ..شما كه اينو نمي خوايد ....؟
romangram.com | @romangram_com