#آسانسور_پارت_6


-بله.... البته اگه نخواد شيفت بيشتري بمونه

با خنده يه بار ديگه ازم خداحافظي كرد

حتما چشمش مرواريدو گرفته

به محمد كه پشت در اسانسور وايستاده بود نگاه كردم ....

نزديكش شدم و با چند قدم فاصله ازش ايستادم

....زير چشمي به هيكلش نگاه كردم ...به كيف چرمي كه تو دستش بود...همين طور به كفشاي واكس زده اش ...

در حال برانداز كردنش بودم كه با نگاش غافل گيرم كرد...

خجالت كشيدم و سريع سرمو به يه طرف ديگه چرخوندم...

در اسانسور باز شد...و من زودتر پريدم تو ...

تا امدم دكمه پاركينگو فشار بدم محمد زودتر دكمه رو فشار داد ......

لبامو ورچيدم و كمي عقبتر وايستادم

چشمم به اينه افتاد و خودمو توش ديدم ...

به شالم نگاه كردم و كمي رو سرم مرتبش كردم..اسانسور به جايي اينكه بره پايين رفت بالا...

نفسمو دادم بيرون

- بدي اپارتمان همينه

محمد كمي ابروهاشو انداخت بالا و به من نگاه كرد...

نزديك بود خنده ام بگيره


romangram.com | @romangram_com