#آسانسور_پارت_47
ابروهامو انداختم بالا
-اوه.... اميدوارم با اتاق جديد ديگه زجر نكشيديد......
شونه هامو انداختم بالا و كمي از تختش فاصله گرفتم
به حق چيزاي نشنيده ..يعني اتاقم دردو كم مي كنه....استغفرالله ..امروز كه چه چيزا نمي شنوم
به طرف در رفتم تا ببينم تاجيك مياد يا نه ..خبري ازش نبود...
بهزاد - ميشه این متكاي زيرسرمو درست كني... داره اذيتم مي كنه ...
برگشتم طرفش..
- چرا كه نشه.. ميشه ..خوبشم ميشه
بهش نزديك شدم و متكارو كمي جا به جا كردم
بهزاد- اين عطره؟.. ادكلنه ؟...چيه كه به خودت زدي
در حالي كه با اين حرفش كمي ذوق كرده بودم
- خوشبوه؟
چشماشو بستو باز كرد
romangram.com | @romangram_com