#آسانسور_پارت_46
.موهاي شقيقه اش جو گندمي بود ...ابرهاي كمي كشيده و نسبتا پهن...لبهاي بر جسته و خوش فرم...با چشماي عسلي و صورتي سبزه ..
.با هم وارد شديم ...به شماره طبقه ها خيره شدم ..سرمو اوردم پايين ...
گوشيم زنگ خورد ...
درش اوردم
بازم نيما
..نگام به بهزاد افتاد كه نگام مي كرد.
بهزاد- .فكر مي كردم تو بيمارستان اجازه استفاده كردن از گوشي همراهو نداريد..
جوابي ندادم و گوشي رو خاموش كردم و انداختم تو جيبم ...
به طبقه مورد نظر رسيديم ...بعد از اينكه جابه جاش كردن ..خدمه ها بيرون رفتن ....
بايد وايميستادم تا تاجيك بياد ....
- حالتون چطوره ...؟
بهزاد- مي خواي چطور باشه؟ ..با يه سهل انگاري شما.... من چند ساعت زجر كشيدم ...اونم بي خود و بي جهت
romangram.com | @romangram_com