#آسانسور_پارت_40




پرونده اشو برداشتم و به دست خط دكتر محسني نگاه كردم ....

....

به دوتا مريض ديگه نگاه كردم هر دوتاشون خوابيده بودن ...



-همراتون كجاست اقاي ...

به بالاي تختش نگاه كردم

- اقاي افشار....



بهزاد- فرستادمش خونه ...

صندلي ب*غ*ل تختو كشيدم نزديك و كنار تخت نشستم ...

-اقاي افشار .... باور كنيد اگر دست من بود.. بهتون مسكن مي زدم..

این درد طبيعيه همه كساني كه اپانديسشونو عمل مي كنن درد دارن ..

شما كه ماشالله جونيد و نبايد انقدر بي تابي كنيد ...



بهزاد- اون دكتر كه گفت و برام مسكن نوشت .

-.بله نوشتن ولي ايشون كه دكتر شما نيستن ..اگر دكترتون بيان و ببين... و شاكي بشن من بايد جوابگو باشم ...


romangram.com | @romangram_com