#آسانسور_پارت_26
بهزاد- مرض ندارم كه هي عربده بكشم ...
-ولي دكتر براتون دارويي ننوشته ...زياد تكون نخوريد ..حتما اگه لازم مي بود دكتر براتون تجويز مي كرد...
بهزاد- من اين بيمارستانو... با تمام پرسنلش مي كشمو از بين مي برم
ابروهامو انداختم بالا :
-بهتر.... منم راحت مي شم از توبيخاي سوپروایزرمون
و در حال لبخند زدن ..چشمکی بهش زدمو گفتم
- فكر كنم با يه بمب هسته اي مي تونيم ريشه ي اين بيمارستانو براي هميشه از سطح كره خاكي پاک کنیم ..
در واقعه یه جوری نسلمون منقرض میشه ...کمک خواستی ...پایه ام ..
و شروع کردم به خندیدن
به ليست نگاه كردم و بدون توجه به ناله هاش به مريض بعدي رسيدم....اسمشو خوندم...
هادي عظيمي
سر برداشتم و ديدمش...
با لبخند:
- امروزم شما هم در اماني .....
- چه خوب.... امروز كسي تو اين اتاق ابكش نميشه....
-امروز از اون روزاست که باید صد هزار مرتبه قربون خدا رفت که به همه رحم کرده ..و باخنده رو به مریض...:
romangram.com | @romangram_com