#آسانسور_پارت_23
برف شروع كرده بود به باريدن ..... با زدن يه بوق..ازم خداحافظي كرد و حركت كرد ....
مروارید- دختر تو کجایی ؟ ..هزار بار مردم زنده شدم....
اين تاجيكم كه انگار طلب باباشو داره
- باز چيزي گفته ؟
مروارید -همش سراغتو مي گرفت ...
فكر كنم حسابي توبيخ بشي...من ديگه برم .....
رو صندلي لم دادم و مجله خانواده سبز كه هزار بار ورق خورده بود و از روی میز برداشتم و شروع کردم به خوندن
مرواريدم با عجله شروع کرده بود به جا به جا و جمع کردن وسایلش
مروارید -تو كه هنوز اينجا نشستي پاشو برو.دیگه ....
الان میادا ... تو رو اينجا ببينه باز داد و بيداد راه می ندازه ها
نفسمو دادم بيرونو و مجله رو پرت كردم رو ميز... از جام بلند شدم
مروارید -سوئيچو مي دي؟... امروز بايد چندتا جا برم
- شرمنده ....امروز مرخصيه
مروارید -د يعني چي .....بده ديگه ...حوصله شوخي ندارم
-شوخي نمي كنم ...تو پارگينگ داره براي خودش خوش مي گذرونه
مروارید -چرا؟ بازم خراب شده؟
- نه بنزينش تموم شده ...
مروارید -اه از دست تو ..يه چيزم كه تو دستته.... عین ادم ازش استفاده نمی کنی
romangram.com | @romangram_com