#آسانسور_پارت_21
- اوه چه سوزي ......
....شالمو كمي كشيدم جلو تر كه انقدر سوز به گونه هام نزنه چون زود قرمز مي شدن .. دستامو كردم تو جیب پالتوم که
از پشت سر ....صداي چندتا بوق كه پشت سرهم زده مي شد....منو تو جام ميخكوب كرد ... برگشتم و عقبو نگاه كردم ...محمد بود..
محمد- بفرماييد .....
- نه ممنون مسير من به شما نمي خوره
محمد- مسيرتون كجاست ....؟
- من بايد برم بيمارستان ()....
محمد- مي رسونمتون
-نه تشكر همينجا ماشين مي گيرم و مي رم
محمد- مگه ديرتون نشده .؟
.به ساعت مچيم نگاه كردم
محمد- بيايد بالا مي رسونمتون... مسير منم همون طرفاست راهم زياد دور نمي شه
ماشينو دور زدم و رفتم در عقبو باز كردم و نشستم
-خيلي ممنون... ببخشيد مزاحم شدم...
محمد- نه خواهش مي كنم ...
بخاري رو بيشتر كرد و حركت كرد ....
محمد- خيلي وقته اونجا كار مي كنيد ....؟
-نزديك يه سالي ميشه ...
romangram.com | @romangram_com