#آسانسور_پارت_177
مرواريد- منا بيا بريم
-ولي من فسنجون مي خوام
مرواريد- خواهش مي كنم ....بيا بريم ..من ديگه نمي تونم تحمل كنم
يه دفعه از جام بلند شدم
مرواريد به گمون اينكه حرفشو گوش كردمو مي خوام باهاش برم .. از جاش بلند شد
- متاسفم من نمي تونم از خير فسنجون بگذرم
و به طرف يكي از قاباي روي شومينه رفتم.. دستامو از پشت تو هم گرفتم
...يعد از چند ثانيه مرواريد بهم نزديك شد ...
مرواريد- باشه تو بمون من مي رم
ازم فاصله گرفت ...همونطور كه به قاب خيره بودم ......
- توي بي شعور چطور عاشقي هستي ... كه قدرت مقابله نداري
- نذار دهنمو بيشتر از این باز كنم..عين بچه ادم برو بشين سرجات تا با مشت لگد نيفتادم به جونت ...
مرواريد - شايد باهم نامزد باشن ..
- خوب باشن
مرواريد - همين ؟..باشن؟
-خيليا رو ديدم تا پاي سفره عقد رفتن ولي بالاي پشت بوم خونه اشون نرفتن
romangram.com | @romangram_com