#آسانسور_پارت_172
نفسشو با نگراني داد بيرونو و به اطرافش نگاهي كرد..
منم همراهيش كردومو رفتم تو كف دكوراسيون خونه ...
خونه جذاب و با نمكي بود...هالشون خيلي بزرگ بود ...
بر خلاف واحد ما كه دو خوابه بود..براي اون سه خوابه بود .......قسمت پذيرايي كه قرار بود ما اول اونجا نزول اجلال كنيم با دو پله از سطح هال جدا مي شد به طوري كه در بالاترين قسمت خونه قرار مي گرفت
و فضاش به گونه ا ي بود اگه اونجا مي نشستي ...نمي تونستي به خونه ديد كافي رو داشته باشي .
.در صورتي كه در جايي كه نشسته بودم ..دقيقا مي تونستم با چشم همه جا رو ديد بزنم و جايي رو از قلم نندازم...
سه دست مبل تو خونه وجود داشت ..مبلمان راحتي كرم رنگي كه كنار تلويزيون قرار داشتن...
مبلمان سلطنتي سفيد و طلايي كه در همون پذيرايي بود
و يه دست مبل چرم سفيد رنگ كه نزديك به اشپزخونه .بود و دقيقا رو به روي اپن قرار داشت ...
خانوم سهند به نظر مي رسيد علاقه زيادي به وسايل تزئيني داره ...
گوشه گوشه خونه ...مجسمه و گلدون بود.. بگذريم كه چقدرم قاب به در و ديوار خونه اويزون كرده بود...ولي الحق كه چيدمان خونش باب دل من بود ...
لباس بلند پوشيده كرم رنگي كه بالاتنه و سر استينا ي گشادش به صورت زيبايي گلدوزي شده بود ...و از كمر باريك مي شدو تا زانوهام مي رسد به همراه يه شلوار سفيد پاچه گشاد ....با كفشاي قهوه اي و شال قهوه اي ..لباسايي بودن كه من پوشيده بودمشون
مرواريد م كه كت و دامن منو پوشيده بود...و تلاش كرده بود از هر نظر تو چشم باشه ...اما فكر مي كنم من بيشتر تو چشم بودم تا اون ...
خوشبختانه نسبت به مرواريد من خيلي راحت تر با مسائل برخورد مي كردم ..و همين امر باعث مي شد ..ناخواسته بيشتر تو ديد باشم تا اون
خانوم سهند- خيلي خيلي خوشم امديد دخترا ...
مروايد- ممنون خانوم سهند
romangram.com | @romangram_com