#آسانسور_پارت_170
از موقعيت استفاده كردم و خودمو به مرواريد چسبوندم...
و دم گوشش:
-اين كارا رو ..توبايد مي كردي ...
مرواريد - كدوم كاراي...؟
-قربون صدقه مادر شوووووووور رفتن
مرواريد - منا تو روخدا ..خواهش مي كنم.... يه امشب رو درست رفتار كن
شونه هامو انداختم بالا ...و با بي قيدي:
-منو باش كه نگران خانومم..اصلا به من چه ..خودت مي دوني و مادر شوووور جونت ...
و با تعارف و راهنمايي خانوم سهند به طرف پذيرايي رفتم
مرواريد كه از عصبانيت دندوناشو بهم مي ساييد..اسممو يه بار زير زبون نچسبش تكرار كرد
كه همون يه بار به هم حالي كرد ...كه .با يه يوزپلنگ ماده طرفم كه نبايد باهاش در بيفتم ... كه در اون صورت حساب كارم با كرام الكاتبين خواهد بود
قسمتي از خونه كه حالت سنتي تر داشت و تلويزيون اونجا م*س*تقر بود.. راه منو كج كرد
خانوم سهند- منا جون از اين طرف ...
از قضا دلم يه جاي ديگه خونه بود و طرفي رو كه خانوم سهند نشونم مي داد..اصلا به چشمم نمي امد
- اما اونجا بيشتر رنگ خونه رو مي ده
اره جون عمه ام ..... بگو اونجا بيشتر رنگ و بوي تلويزيون 52 اينچو مي ده ..
خانوم سهند با لبخند:
romangram.com | @romangram_com