#آسانسور_پارت_168
دستاشو از هم باز كرد
مرواريد-حالا تو تنم چطور شد؟ ..درزش كه معلوم نيست ؟
- بچر بينم
يه دور چرخيد...
- خوبه ..مبارك صاحبت شي
در يخچالو باز كردمو براي خودم يه ليوان اب ريختم
مرواريد-توام بدو برو اماده شو ....منم الان اماده ميشم ...
و خودش به طرف اتاق رفت
ليوان ابو به لبام نزديك كردم ....
- يعني عاشقي اينطوريه ...؟
-نه بابا... اين زيادي خله وگرنه فكر نكنم عاشقا انقدر ملنگ باشن...
خودم از حرفام خنده ام گرفت و اب ليوانو يه نفس سر كشيدم ..
- آي ..آي.. دختر نخند ..سر خودتم ميادا....
خنده ريزي كردمو رفتم كه اماده شم
مرواريد - اينا چيه كه گرفتي تو دستت؟
بي تفاوت در حالي كه به در خونه خيره شده بودم
-تنقلات
romangram.com | @romangram_com