#آسانسور_پارت_165

-كه اون ..اون لباي

سريع چرخيد و محكم كوبيد تو دهنم

برق از چشمام پريد ...و دستمو گذاشتم رو دهنم

با جديت از جام بلند شدم

مي دونستم این سيلي حقم بوده

-عزيزم من نمي خواستم بهت خيانت كنم

-اخه ادم ...واقعا نمي تونه.. دربرابر اون لباي..

كه يكي محكمتر از قبلي ... دهنمو مورد الطاف خودش قرار داد

-هوييييييييي

مرواريد- تو به چه حقي

چشام چهارتا كه چه عرض كنم ..100 تا شد ...مثل بابا قوري

با حالت طلبكارانه اي :

- من به چه حقي ؟مگه نامزدته يا شوهرته؟

-خوبه مامان جونت اينجا نيست... كه ببينه دختر سر به زيرش داره زير زيركي چه غلطايي مي كنه

-بعدشم نفهم بزار تا اخر زرمو بشنوي ...بعد دست روم بلند كن

سينه اش از فرط عصبانيت بالا و پايين مي رفت

-بدبخت انقدر ترسيدي كه رو دست ننه ات بموني.... كه عاشق يه لب شتري مثل خودت شدي

داشتم زياده روي مي كردم ..بازيه بدي رو شروع كرده بودم

romangram.com | @romangram_com