#آسانسور_پارت_160


- ...نه.... ديگه دلم نمي ياد.... لباسي رو كه توي بو گندو تنت كردي ...ديگه تنم كنم ...

مرواريد يه دفعه از اون حالت گنگي در امد و به طرفم امد...

دستشو رو شونه ام انداخت.

مراوريد- .مي دونستي خيلي بدي ؟

سرمو با خنده تكون دادم ...

مرواريد- پس سعي كن يكم ادم شي

بينيشو كشيدم

- اون كه جز محالاته

و با خنده اي كه دوتايي سر داديم ..... اتاقو ترك كرديم

- نچرخ....بذار ببينم دارم چه غلطي مي كنم

در حالي كه مي دونم از خوشحالي رو پاهاش بند نيست... ولي دلم مي خواد سر به سرش بذارم

- حالا مطمئني منظورش تو بودي ؟....شايد ...

زودي با دلهره به طرفم چرخيد

- هوي چته؟....نزديك بود سوراخت كنم

مرواريد- شايد چي ؟

در حالي كه رو صندلي نشستم و اونم رو به روم ايستاده. ....با دست... برش مي گردونم.... تا دوباره پشتشو بهم كنه... تا بقيه كوكا رو بزنم

نيشم پررنگتر ميشه


romangram.com | @romangram_com