#آسانسور_پارت_152




زبونم تو دهنم نمي چرخيد ...شايد چشاي من مشكل داشت...كه شماره ها بالاي در رو ثابت مي ديد ....اره حتما همين طور بود...

اما با ديدن چشماي نگران مرد ...به صحت سلامتي چشام براي اولين بار ايمان اوردم..و فهميدم كه داريم خونه خراب ميشم



مرد كه حال روز بهتري از من نداشت ...به سختي از جاش بلند شد و كمي تختو جا به جا كرد

به در نزديك شدم

و كلمه" چي شد" از دهنم خارج شد ...

با ترس يكي از دكمه ها رو فشار دادم...ولي بي تاثير بود ...چندتا دكمه ديگه رو هم فشار دادم

حركت نمي كرد ....باز نگام افتاد به شماره هاي بالاي در ...هول كردمو .تند تند تمام دكمه ها ديگه رو فشار دادم ...بي فايده.... بي فايده بود

با درموندگي به مرد خيره شدم ....

به طرفم امد

مرد- اجازه بديد...

خودمو كشيدم كنار ...

- چي شد؟ چرا حركت نمي كنه؟ براي چي وايستاده ؟

مرد- نگران نباشيد چند باري اينطوري شده ...كمي تحمل داشته باشيد ..الان درست ميشه...

با ترس از ش فاصله گرفتم ...

مرد هر دكمه رو چند بار ي فشار داد....


romangram.com | @romangram_com