#آسانسور_پارت_151

..جدي شدم و اب دهنمو قورت دادم ...و با جديت تو چشماش

- شما مشكلي داريد ..؟

سريع لبخند چندششو جمع كرد ...و سرشو انداخت پايين



"مردك بي شعور فكر كرده بخنده تو ب*غ*ل اينم مي پرم ....حالا مگه اون يكي رو خودم پريدم كه اين يكي رو خودم تعيين كنم...واي خدا به داد عقلم ناقصم برس ..كه بد در عذابه "



سرمو برگردوندم و به شماره هاي بالاي در خيره شدم ...

نفسي از سر اسودگي كشيدم و به جذبه اي كه از خودم بروز داده بود ... براي لحظه اي افتخار كردم

كه يه دفعه اسانسور با تكون شديدي متوقف شد ...

تعادلم بهم خورد و قبل از اينكه بتونم دستمو به جايي گير بدم افتادم كف اسانسور ...

تخت دو بار با شدت به جلو و عقب حركت كرد و به در برخورد كرد ...

چراغاي داخل اسانسور هم براي چند لحظه اي قطع و وصل شدن .

.بعد از روشنايي ،....

.اسانسور نه تكوني مي خورد و نه حركتي.....تنها چيزي كه به وجود امده بود سكوت رعب اوري بود كه بيشتر بوي مرگ مي دادتا ارامش ....

البته اين حس بي نظيرمو مديون جسدي بودم... كه در كنارمون قرار داشت ..درست در يه قدميم .....

دستمو تكيه دادم به پشت سرم و به ارومي از جام بلند شدم ...

اول از همه.... چشام خورد به شماره هاي ثابت بالاي در...

قلبم داشت مي امد تو دهنم ...اما فكر كنم با ايست قلبي هم تفاوت چنداني نداشت...در هر دوصورتم... قلبو از دست مي دادم

romangram.com | @romangram_com